قریه ای از قرای دمشق است از اقلیم بیت الابار. عبدالکریم بن ابی معاویه بن ابومحمد بن عبدالله بن یزید بن معاویه بن ابوسفیان در این دیر سکنی داشت. (از معجم البلدان)
قریه ای از قرای دمشق است از اقلیم بیت الابار. عبدالکریم بن ابی معاویه بن ابومحمد بن عبدالله بن یزید بن معاویه بن ابوسفیان در این دیر سکنی داشت. (از معجم البلدان)
دهر، روزگار، دراز و دیرباز، مدت دراز، روزگار دراز، دیر کننده و دیرپای، بادوام، دیرنده، برای مثال شبی دیرند و ظلمت را مهیا / چو نابینا در او دو چشم بینا (رودکی - ۵۴۷)
دهر، روزگار، دراز و دیرباز، مدت دراز، روزگار دراز، دیر کننده و دیرپای، بادوام، دیرنده، برای مِثال شبی دیرند و ظلمت را مهیا / چو نابینا در او دو چشم بینا (رودکی - ۵۴۷)
تأخیر شدن. به تأخیر افتادن: و گر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیر آمدن غم ندارد درست. سعدی. ، مدتی گذشتن. دیر زمانی سپری شدن: مدتی اتفاق دیدن او نیفتاد کسی گفت دیر شد که فلان را ندیده ای. (گلستان). بیار ساقی مجلس بگوی مطرب مهوش که دیر شد که قرینان ندیده اند قرین. سعدی. ، دیر رفتن. تأخیر کردن دررفتن به جایی. با تأنی رفتن: همی آمد آواز کوپال و کوس به لشکر همی دیر شد گیو و طوس. فردوسی. ، فوت شدن و گذشتن زمان: مکر او معکوس او سرزیر شد روزگارش برد و روزش دیر شد. مولوی. هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد هرکه بی روزی است روزش دیر شد. مولوی. ، تمام شدن و خراب شدن. (غیاث). خراب گشتن و فاسد بودن. (آنندراج) ، کنایه از مردن و فوت شدن باشد. (برهان). کنایه از مردن. (آنندراج). فوت شدن. (غیاث) ، کنایه از دور شدن. (برهان)
تأخیر شدن. به تأخیر افتادن: و گر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیر آمدن غم ندارد درست. سعدی. ، مدتی گذشتن. دیر زمانی سپری شدن: مدتی اتفاق دیدن او نیفتاد کسی گفت دیر شد که فلان را ندیده ای. (گلستان). بیار ساقی مجلس بگوی مطرب مهوش که دیر شد که قرینان ندیده اند قرین. سعدی. ، دیر رفتن. تأخیر کردن دررفتن به جایی. با تأنی رفتن: همی آمد آواز کوپال و کوس به لشکر همی دیر شد گیو و طوس. فردوسی. ، فوت شدن و گذشتن زمان: مکر او معکوس او سرزیر شد روزگارش برد و روزش دیر شد. مولوی. هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد هرکه بی روزی است روزش دیر شد. مولوی. ، تمام شدن و خراب شدن. (غیاث). خراب گشتن و فاسد بودن. (آنندراج) ، کنایه از مردن و فوت شدن باشد. (برهان). کنایه از مردن. (آنندراج). فوت شدن. (غیاث) ، کنایه از دور شدن. (برهان)
دیری است در ناحیه ای از نجف در حیره که آن را هند دختر حارث بن عمر بن حجر اکل المرار کندی ساخته است و هارون الرشید به اتفاق یحیی بن خالد هنگامی که بحیره آمد از این دیر دیدن کرد. (از معجم البلدان)
دیری است در ناحیه ای از نجف در حیره که آن را هند دختر حارث بن عمر بن حجر اکل المرار کندی ساخته است و هارون الرشید به اتفاق یحیی بن خالد هنگامی که بحیره آمد از این دیر دیدن کرد. (از معجم البلدان)
پیرهن. (آنندراج). پیراهن. پیراهان. پیراهن را گویند که به عربی قمیص خوانند. (برهان). رجوع به پیراهن شود: من ترا پیرهندم و زیباست کهن من کلیچه ماندۀ من. سوزنی (از جهانگیری)
پیرهن. (آنندراج). پیراهن. پیراهان. پیراهن را گویند که به عربی قمیص خوانند. (برهان). رجوع به پیراهن شود: من ترا پیرهندم و زیباست کهن من کلیچه ماندۀ من. سوزنی (از جهانگیری)
این دیر در نواحی خوزستان است و خندف ام ولید الیاس بن مضربن نزار بن معدبن عدنان است و اسمش لیلی بنت حلوان بن عمران بن الحاف بن قضاعه است و خندف قسمی راه رفتن را گویند و بهمین سبب این دیر بدین نام مشهور شده است. (از معجم البلدان)
این دیر در نواحی خوزستان است و خندف ام ولید الیاس بن مضربن نزار بن معدبن عدنان است و اسمش لیلی بنت حلوان بن عمران بن الحاف بن قضاعه است و خندف قسمی راه رفتن را گویند و بهمین سبب این دیر بدین نام مشهور شده است. (از معجم البلدان)
یکی از ایلات پیشکوه از طوایف کرد و دارای دو شعبه است یکی بهاروند مرکب از 1000 خانوار و مسکن ایشان شمال دزفول، کیالان ملایر و دیگری قلابوند مرکب از هزار خانوار مسکن ایشان در کوه طاف و کوه هشتاد پهلو است. (یادداشت مؤلف)
یکی از ایلات پیشکوه از طوایف کرد و دارای دو شعبه است یکی بهاروند مرکب از 1000 خانوار و مسکن ایشان شمال دزفول، کیالان ملایر و دیگری قلابوند مرکب از هزار خانوار مسکن ایشان در کوه طاف و کوه هشتاد پهلو است. (یادداشت مؤلف)
معروف به دیر مرماری السلیخ و دیرالاسکون نیز گویند. این دیر در 16 فرسخی بغداد بسوی نعمانیه و در سمت شرقی قرار داد و از توابع نهروان می باشد و فاصله آن تا دجله یک میل است و در مقابل آن از سوی دجله شهرکی است بنام الصافیه که نزدیک آن دیرالعاقول قرار دارد و گویا این دیر با خرابی نهروان ویران گردیده است و عده ای بدان منسوبند. (از معجم البلدان). محلی در عراق به فاصله حدود 90 کیلومتری جنوب بغداد و 1/5 کیلومتری ساحل چپ دجله نامش بمناسبت دیر بزرگی بوده است که حتی درزمان عباسیان رونق داشته و ظاهراً در دورۀ استیلای سلاجقه بر عراق از بین رفته است، در قرن هفتم هجری قمریفقط ویرانه های آن باقی بوده است. شهرت این دیر در تاریخ اسلام بمناسبت خاندان هائی از مردم آنجا است، اعم از مسیحیان و آنهائی که اسلام پذیرفتند، که در دوره اسلامی مقامات شامخ یافتند. (دائره المعارف فارسی)
معروف به دیر مرماری السلیخ و دیرالاسکون نیز گویند. این دیر در 16 فرسخی بغداد بسوی نعمانیه و در سمت شرقی قرار داد و از توابع نهروان می باشد و فاصله آن تا دجله یک میل است و در مقابل آن از سوی دجله شهرکی است بنام الصافیه که نزدیک آن دیرالعاقول قرار دارد و گویا این دیر با خرابی نهروان ویران گردیده است و عده ای بدان منسوبند. (از معجم البلدان). محلی در عراق به فاصله حدود 90 کیلومتری جنوب بغداد و 1/5 کیلومتری ساحل چپ دجله نامش بمناسبت دیر بزرگی بوده است که حتی درزمان عباسیان رونق داشته و ظاهراً در دورۀ استیلای سلاجقه بر عراق از بین رفته است، در قرن هفتم هجری قمریفقط ویرانه های آن باقی بوده است. شهرت این دیر در تاریخ اسلام بمناسبت خاندان هائی از مردم آنجا است، اعم از مسیحیان و آنهائی که اسلام پذیرفتند، که در دوره اسلامی مقامات شامخ یافتند. (دائره المعارف فارسی)
زمان بسیار قدیم. (یادداشت مؤلف) : هزار دگر بود خود ساخته ز دیر کهن نغز پرداخته. فردوسی. ، دنیا. (یادداشت مؤلف) : از زبان سوسن آزاده ام آمد بگوش کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است. حافظ
زمان بسیار قدیم. (یادداشت مؤلف) : هزار دگر بود خود ساخته ز دیر کهن نغز پرداخته. فردوسی. ، دنیا. (یادداشت مؤلف) : از زبان سوسن آزاده ام آمد بگوش کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است. حافظ
در حیره نزدیک خطۀ بنی عبدالله بن دارم بکوفه و پس از خندق واقع است. و گویند: چون انوشیروان نعمان بن منذر را بزندان خویش افکند دختر منذر که نام او هند بود نذر کرد که هرگاه پدرش از زندان انوشیروان رهایی یابد دیری بسازد و تا آخر عمر در آن سکنی گزیند و چون نعمان آزاد گردید هند به نذر خود وفا نمود و خالد بن ولید هنگام فتح حیره با این دختر گفتگوئی داشت و نیز داستانی با مغیره بن شعبه دارد. و بنا بروایتی قبر نعمان بن منذر در همین دیر است. (از معجم البلدان)
در حیره نزدیک خطۀ بنی عبدالله بن دارم بکوفه و پس از خندق واقع است. و گویند: چون انوشیروان نعمان بن منذر را بزندان خویش افکند دختر منذر که نام او هند بود نذر کرد که هرگاه پدرش از زندان انوشیروان رهایی یابد دیری بسازد و تا آخر عمر در آن سکنی گزیند و چون نعمان آزاد گردید هند به نذر خود وفا نمود و خالد بن ولید هنگام فتح حیره با این دختر گفتگوئی داشت و نیز داستانی با مغیره بن شعبه دارد. و بنا بروایتی قبر نعمان بن منذر در همین دیر است. (از معجم البلدان)
کوچه بن بستی که دارای در و دروازه باشد، معبر تنگ و باریک در کوه، دره، قلعه دژ، کوچه پهن و کوتاه، اسیر محبوس. یا در بند بودن در قید، در صدد بقصد. توضیح باین معنی لازم الاضافه است: ملک اقلیمی بگیرد شاه همچنان در بند اقلیمی دگر. (گلستان) یا در بند چیزی بودن بدان علاقه داشتن
کوچه بن بستی که دارای در و دروازه باشد، معبر تنگ و باریک در کوه، دره، قلعه دژ، کوچه پهن و کوتاه، اسیر محبوس. یا در بند بودن در قید، در صدد بقصد. توضیح باین معنی لازم الاضافه است: ملک اقلیمی بگیرد شاه همچنان در بند اقلیمی دگر. (گلستان) یا در بند چیزی بودن بدان علاقه داشتن
کمر بندی که از چند رشته پشم شتر بر تافته ساخته باشند و آنرا سابقا شاطران در بالای قنطوره بر کمر می بستند و بر یک سر آن زهگیر و خلالدان و مانند آن می آویختند و زنگها را بدان بند میکردند
کمر بندی که از چند رشته پشم شتر بر تافته ساخته باشند و آنرا سابقا شاطران در بالای قنطوره بر کمر می بستند و بر یک سر آن زهگیر و خلالدان و مانند آن می آویختند و زنگها را بدان بند میکردند